بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین
سلام علیکم و رحمت الله
این است امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه آلاف و تحیت و الثناء امام هشتم شیعیان جهان که مشهور به عالم آل محمد می باشد.
نمونه ای از برخورد امام رضا علیه السلام با مردم زمان خود ( از شاگردان )
احمدبن محمدبن ابى نصر بزنطى، که خود از علما و دانشمندان عصر خویش بود، بالاخره بعد از مراسلههاى زیادى که بین او و امام رضا علیه السلام ردوبدل شد و سؤالاتى که کرد و جوابهایى که شنید، معتقد به امامت حضرت رضا شد. روزى به امام گفت: «من میل دارم در مواقعى که مانعى در کار نیست و رفت و آمد من از نظر دستگاه حکومت اشکالى تولید نمىکند شخصا به خانه شما بیایم و حضورا استفاده کنم.».
یک روز، آخر وقت، امام رضا علیه السلام مرکب شخصى خود را فرستاد و بزنطى را پیش خود خواند. آن شب تا نیمههاى شب به سؤال و جوابهاى علمى گذشت. مرتبا بزنطى مشکلات خویش را مىپرسید و امام جواب مىداد. بزنطى از این موقعیت که نصیبش شده بود به خود مىبالید و از خوشحالى در پوست نمىگنجید. شب گذشته و موقع خواب شد. امام خدمتکار را طلب کرد و فرمود: «همان بستر شخصى مرا که خودم در آن مىخوابم بیاور براى بزنطى بگستران تا استراحت کند».
این اظهار محبت، بیش از اندازه در بزنطى مؤثر افتاد. مرغ خیالش به پرواز درآمد. در دل با خود مىگفت الان در دنیا کسى از من سعادتمندتر و خوشبختتر نیست. این منم که امام مرکب شخصى خود را برایم فرستاد و با آن مرا به منزل خود آورد. این منم که امام نیمى از شب را تنها با من نشست و پاسخ سؤالات مرا داد. بعلاوه همه اینها این منم که چون موقع خوابم رسید امام دستور داد که بستر شخصى او را براى من بگسترانند. پس چه کسى در دنیا از من سعادتمندتر و خوشبختتر خواهد بود؟. بزنطى سرگرم این خیالات خوش بود و دنیا و مافیها را زیر پاى خودش مىدید.
ناگهان امام رضا علیه السلام در حالى که دستها را به زمین عمود کرده بود و آماده برخاستن و رفتن بود، با جمله «یا احمد» بزنطى را مخاطب قرار داد و رشته خیالات او را پاره کرد، آنگاه فرمود:«هرگز آنچه را که امشب براى تو پیش آمد مایه فخر و مباهات خویش بر دیگران قرار نده، زیرا صعصعة بن صوحان که از اکابر یاران على بن ابیطالب علیه السلام بود مریض شد، على به عیادت او رفت و بسیار به او محبت و ملاطفت کرد، دست خویش را از روى مهربانى بر پیشانى صعصعه گذاشت، ولى همینکه خواست از جا حرکت کند و برود، او را مخاطب قرار داد و فرمود: این امور را هرگز مایه فخر و مباهات خود قرار نده. اینها دلیل بر چیزى از براى تو نمىشود. من تمام اینها را به خاطر تکلیف و وظیفهاى که متوجه من است انجام دادم، و هرگز نباید کسى این گونه امور را دلیل بر کمالى براى خود فرض کند[1].»
چگونگی برخورد آقا امام رضا علیه السلام روحی له الفداء با جاثلیق مسیحی ( مسیحیان )
پس از آن بجاثلیق گفت: یا نصرانى آیا بکتاب شعیا عارف و دانائى یا نه[2]؟
جاثلیق گفت: حرف بحرف آنکتاب را عالم و عارفم.
آنگاه آن ولىّ اللّه روى بسوى هر دو ایشان آورده گفت: که شما میدانید که این از آیات تورات ربّ العالمین است که یا قوم بدرستیکه من بینم راکب الحمار را که لابس است بجلبات نور و راکب البعیر را مشاهده مینمایم که ضوء او مثل ضوء قمرست.
آن دو کافر تصدیق صدق التیام آن ولىّ ملک العلّام نموده گفتند که بىشبهه ارتیاب و ابهام شعیا نبى علیه السّلام متکلّم باین کلام مکرّر در محضر جمعى از أنام گردید.
در آن دم حضرت امام رضا علیه السّلام فرمود که: یا نصرانى آیا این کلام را در انجیل از قول عیسى علیه السّلام میدانى که آن روح اللّه فرمود که من بنزد پروردگار شما و پروردگار خود میروم و مارقلیطا بعد از من از نزد واجب تعالى بشما مىآید تا ارشاد و هدایت شما نماید و شهادت بر حقیقت نبوّت من دهد چنانچه من شهادت بر رسالت آنحضرت دارم و او آن نبى مقدّس است که بحکم ایزد تعالى و تقدّس براى شما و همه کس تفسیر مشکلات أشیاء و بیان معضلات و مخفیّات همه آنها نماید و اوست آن نبىّ ایزد عالم که فضایح امم و قبایح مردم را بر أهل عالم واضح و مبرهن میگرداند و اوست پیغمبر حضرت قادر ایزد که عمود کفر را مىشکند و أکثر آنطایفه را تابع خداى معبود و مطیع أوامر و نواهى خود خواهد نمود.
چون آن ولىّ قادر مجید کلام حقیقت انجام انجیل باین محلّ و مقام رسانید.
جاثلیق گفت: یا أبا الحسن الرّضا علیه السّلام هیچ چیز شما از انجیل ربّ العزیز نقل و بیان ننمودى الّا آنکه ما آنرا بلا زیاده و نقصان در آن کتاب لازم الاذعان دیدیم و بآن بلسان و جنان قایل و مقرّیم.
حضرت أبى الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: یا جاثلیق آنچه من براى شما نقل کردم آنرا در انجیل بغیر تغییر و تبدیل یافتى و آن در انجیل- واهب بىامتنان ثابت و عیان است یا نه؟
جاثلیق گفت: نعم امام الأتقیاء أبى الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: یا جاثلیق آیا مرا خبر از أنجیل که مفقود نمودید نمیدهید که بعد از فقدان کرةّ ثانیه آنرا در نزد که یافتید و کدام شخص این انجیل را براى شما وضع و احیاء نمود؟
جاثلیق گفت: هرگز انجیل ربّ جمیل از نزد ما مفقود نشد و أصلا تغییر و تبدیل در انجیل نیست مگر یکروز که آن در پیش ما نبود روز دیگر آنرا یافتیم تر و تازه که متّى و یوحنّا اخراج آن نموده بنزد ما آوردند.
حضرت امام رضا علیه السّلام فرمود که: اى جاثلیق بیقین و به تحقیق معرفت شما بسنن انجیل و بحقایق أحوال علماء آن کتاب ربّ جلیل بسیار بسیار قلیل است اگر در واقع حقیقت أمر انجیل و بیان آن موافق زعم و گمان شما بودى گنجایش اختلاف شما أرباب خلاف و گزاف در انجیل از روى عناد و اعتساف نبودى و این اختلاف در این انجیل که الیوم در دست شما است بسیار است براى همان وضع و اضافه بعضى أشیاست.
پس اگر انجیل بر عهد أوّل بودى که حضرت عزّ و جلّ بر عیسى بن مریم منزل گردانید شما در آن اختلاف نکردندى لیکن من حقیقت این أمر براى تو افاده نموده منکشف بلکه واقف گردانم بآن.
اى جاثلیق بدانکه بر تقدیر عزّ و جلّ انجیل أوّل مفقود ناپیدا شد جمیع نصارى بنزد علماى ایشان مجتمع گشتند و گفتند که: عیسى روح اللّه مقتول گردید و انجیل از ما مفقود و ناپیدا شده شما علماء و أرباب فضل و ذکائید در این باب فکر برجا نمائید پس باید که آنچه در پیش شما از آن کتاب مستطاب ملک الوهّاب باشد براى ما بیان نمائید.
لوقا و مرقانوس که: أعلم علماى نصارى بودند گفتند: که انجیل ایزد علّام تبارک و تعالى در سینههاى ماست و براى شما آنرا سفر در هر أحد اخراج نموده بشما رسانیم بشرط آنکه شما خیانت در آن ننمائید و کنائس که معبد حقّ تعالى و تقدّس است آنرا خالى نگذارید.
بدرستیکه ما بر شما هر أحد سفر سفر آن را تلاوت نمائیم تا آنکه تمامى و همگى آنرا جمع نمائیم.
بعد از آن حضرت امام الانس و الجانّ أبو الحسن الرّضا علیه السّلام- فرمود که: اى جاثلیق بدانکه لوقا و مرقانوس و یوحنّا و متّى براى شما نصارى وضع این انجیل بعد از آنکه انجیل أوّل را مفقود نمودید فرمودند و اینجماعت أوّلیه شاگردان شاگردان اوّلیناند، آیا تو اى جاثلیق این مقدّمه بیقین و تحقیق میدانید؟
جاثلیق گفت: من تا حال مطّلع و مخبربرین أحوال نبودم الحال از فواضل علم و حال و از مزایاى فضل و کمال تو که حقیقت این کمال أمر بر من مبیّن و مبرهن گردانیدى واضح و روشن گردید و این از بسیارى علم شما- بانجیل واجب الوجود تعالى و تبارک که از لسان مبارک شما استماع نمودیم فرا گرفتیم و الّا قبل ازین ما را بهیچ گونه تحقیق و یقین أصلا علم کما ینبغى و یلیق بر حقایق این نبود لیکن الحال آنچه از شما شنیدم دل من شهادت بر حقیقت آن دهد و این کلام صدق التیام را الفت تمام بخاطر مستهام ما بهم رسید بلکه ساعت فساعت أثر این در خاطرم زیادت است.
حضرت امام البریّه فرمود که: شهادت اینجماعت بر تو بچه نوعست؟
جاثلیق گفت: جایز و مسموعست زیرا که اینطایفه علماء انجیل و بندگان خاصّ الخاصّ ربّ جلیلاند از این جمع لایق بتشبیه بهر چیزى که شهادت بر آن دهند البتّه حقّست.
در آن دم آن ولىّ قادر ببیچون روى مبارک بمأمون و باقى حضّار آن مجلس جنّت آثار از أهل بیت مأمون و غیر ایشان از بنى هاشم آورده فرموده که بر او گواه شوید که اقرار بچه وجه نمود.
ایشان گفتند: یا بن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ما جمیع شاهد هستیم بر اقرار او.
مأمون گفت: بعد از این اقرار از او انکار مسموع بلکه لایق و سزاوار نیست بعد از آن امام الجنّ و الانس أبى الحسن الرّضا علیه السّلام به جاثلیق فرمود که: بحقّ پسر و مادر ترا قسم است که آیا میدانى که متّى از علماء انجیل باعتقاد شما در محضر أعیان نصارى گفت: که مسیح علیه السّلام پسر داود بن ابراهیم بن اسحق بن یعقوب بن یهود ابن خفرون بود و مرقانوس در نسبت عیسى علیه السّلام گفت که: او کلمة اللّه بود که حلول در جسد آدمى نموده انسان گردید و لوقا که أعلم نصارى باعتقاد آنها بود گفت عیسى بن مریم و مادرش دو انسان بودند از لحم و دم که روح القدس او در آن داخل گردید، دیگر آنکه تو میگوئى که شهادت که عیسى علیه السّلام بر نفس أقدس خود داد حقّ است. چنانچه گفت: اى امّت بنى اسرائیل بشما میگویم که عروج بآنمکان و صعود بآسمان نمىنماید مگر کسى که نزول از آسمان بزمین نماید الّا راکب البعیر خاتم الأنبیاء یعنى شتر سوار محمّد مصطفى علیه صلوات ربّ الأرض و السّماء که خاتم پیغمبرانست زیرا که آن سیّد الأنبیاء صعود بسماء و نزول از آنجا به غبرا نماید. یا نصرانى تو در این قول چه میگوئى حقّ است یا نه؟
جاثلیق گفت: این قول عیسى بن مریم است ما منکر آن نیستیم.
امام علیه السّلام فرمود که: پس چه میگوئى در شهادت لوقا و مرقانوس و متّى در حقّ عیسى على نبیّنا و علیه التّحیّة و الثّناء در باب آنچه نسبت به آن حضرت دادند.
جاثلیق گفت: که کذب و افتراء بحضرت عیسى علیه السّلام بستهاند در آن أثر ولىّ ایزد أکبر روى بقوم آورده گفت: یا قوم نه الحال این نصرانى، ضالّ تزکیه آنجماعت در شهادت نمود و خود گواهى داد که آنطایفه علماء انجیل و قول ایشان حقّ و بىتبدیل است؟
جاثلیق گفت: یا عالم المسلمین دوست دارم که مرا بخاطر ربّ العالمین از أمر اینطایفه معذور داشته معفوّ گردانى.
حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام فرمود ما هم بموجب التماس و استدعاء تو چنان کردیم الحال هر چه خواهى از من سئوال کن یا نصرانى.
جاثلیق گفت: غیر من باید که از شما سئوال تواند نمود و اللّه که مرا ظنّ و گمان چنان نبود که در میان علماء مسلمانان مثل شما موجود در این زمان باشد از روى احسان مرا بگذارید و دست از من بدارید.
انشاء الله در ادامه از مکتب خود چیزهایی شبیه به آن خواهم آورد.