بسم الله الرحمن الرحیم
یادی از گنج
حضرت آیت الله شیخ محمد احمدی فیروزجائی[1]
از چهره های علمی منطقه بندپی بابل عالم جلیل القدر و فاضل فرهیخته مرحوم شیخ محمد احمدی فیروزجائی می باشند.
پدر بزرگوارش مرحوم حجه الاسلام و المسلمین شیخ حسین احمدی بود.
پس از کسب فیض از محضر پدر ارجمند از کسب علوم عالی عازم نجف اشرف گشته و به خوشه چینی علمی پرداخت، مدتی پس از اقامت در عتبات، همسر مکرمه اش دار فانی را وداع گفت و وی با زنی پاکدامن و مومنه بنام سیده هاجربیگم که از خانواده های روحانی نجف اشرف بود، وصلت نمود که ثمره این ازدواج در نجف، تولد چهره پرهیزگار منطقه، یعنی حاج شیخ محمد احمدی بوده است. معظم له در چهار سالگی به همراه والدین بزرگوارش عازم وطن گشته و وارد بندپی شدند. مدتی در وطن اصلی یعنی روستای فیروزجاه ثابت و مدتی نیز در قریه کوپایه سرا اقامت کرده، سپس در روستای پادشاه امیر سکونت نمودند.
پدر بزرگوارش در همان روستای پادشاه امیر با تأسیس مدرسه علمیه، طلاب فراوانی را تحت تعلیم و تربیت در آورده و نوجوانان و جوانان مشتاق و تشنه معارف دینی را سیراب ساختند که از جمله آنان، فرزند عزیزش شیخ محمد بوده است.
شیخ محمد در کنار سایر دانش پژوهان با جدیت و تلاش به فراگیری علوم اهلبیت علیهم السلام پرداخت. ضمن آنکه در تابستان در منطقه شیخ موسی بندپی و در مدرسه علمیه ای که آن نیز به همت پدر ارجمندش دایر شده بود، به علم اندوزی و خوشه چینی از خرمن پرفیض پدر می پرداخت.
ایشان پس از طیّ مراحل مقدماتی، با تحمل زحمات فراوان و جهت نیل به مراحل بالاتر علمی، عازم شهر مقدس قم گردید و به ادامه تحصیل پرداخت.
با آنکه ایام حضور وی در قم، مصادف با سختگیری های حکومت ظالمانه رضاخان بر علیه روحانیت بود، با اینحال وی استقامت فراوانی از خود نشان داد و زحمات زیادی در کسب دانش کشید. تا آنکه در بین دوستان همدوره خود، نمونه گردید. .در امتحان حوزه که از ناحیه اساتید و علمای وقت برقرار شد، شرکت نمود و رتبه ممتاز را حائز گشت و مورد تشویق اساتید قرار گرفت.که تشویق نامه های آن زمان موجود می باشد.
بعد از ازدواج و تشکیل خانواده اگر چه عشق به خانواده و فرزندان، او را به اقامت در کنار آنان وا می داشت، ولی علاقه مفرط به علوم عالیه و شوق نیل به مقام رفیع اجتهاد او را به هجرت و دوری ازر خانواده عزیز فرا می خواند.
از این جا بود که همسر و فرزندان را به پدر سپرد و با تحمل رنج سفر راهی نجف اشرف شد و در محضر استوانه های علمی شیعه یعنی حضرات آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی (ره) و آقا ضیا الدین عراقی (ره) زانوی ادب بر زمین زد و از چشمه جوشان آن فرزانگان و سایر اساتید حاضر، سیراب گشت و به خاطر هوش و ذکاوت و زهد و تقوایش مورد توجه اساتید خود قرار گرفت.
... چند با قصد عزیمت به وطن را نمود که هر بار با مخالفت جدی آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی (قده) روبرو شد و معظم له اصرار داشتند که ایشان در نجف اشرف بمانند.
تا آنکه از ناحیه پدرشان نامه ای دریافت نمودند که از وی خواسته بودند به بابل باز گردند وی نیز دست خط پدر بزرگوارش را به محضر استاد ارائه نمود.
مرحوم اصفهانی (ره ) با دیدن نامه فرمودند: امر پدر مقدم بر امر ماست، می توانی به وطن برگردی.
از این رو، ایشان با اجازه اساتید و پس از اخذ اجازه اجتهاد از محضر آیات اصفهانی و عراقی ( قدس سرهما ) راهی بابل گشت.
بعد از ورود به وطن به امر پدر تصدی امور مردم منطقه سکونت ( بندپی) را به عهده گرفت تا آنکه پس از ارتحال پدر بزرگوارش اداره امور مدارس علمی ( پادشاه امیر و شیخ موسی ) را نیز به دست گرفت و شاگردان فراوانی را تربیت نمود که هم اینک تعدادی زیادی از شاگردان و تربیت یافتگان وی در پستهای مختلف به خدمات دینی و اجتماعی و سیاسی اشتغال دارند.
... معظم له نسبت به امور دینی و اقامه سنتهای مذهبی چون نماز جماعت و برپایی محافل سوگواری تاکید فراوان و پای بندی شدید داشت.
وی پس از عمری تلاش و خدمات شایان علمی و دینی در بهار سال 1343 هجری شمسی به علت بیماری قلبی در تهران دار فانی را وداع گفته و در قبرستان (ابوحسین ) شهر مقدس قم مدفون گردید.
یکی از شاگرانش را دیدم و از او خاطره ای از استادش شیخ محمد احمدی خواستم. فرموده بودند که: من دچار مشمول سربازی بوده و می بایست به سربازی می رفتم به خدمتش رسیدم و استاد نامه ای برای مسؤل وقت نظام وظیفه که دکتری هم بود نوشت. وقتی من نامه را برای او بردم تا نامه را دید به من گفت: شیخ محمد گنجی در ویرانه است کسی ارزش و قدر او را نمی شناسد.
[1] این مطالب بطور شفاهی هم در بین خانواده و بستگان آن عالم بیان می گردد. اما ما به جهت خلاصه و مستند بودن از کتا فرزانگان بابل تالیف عبدالرحمن باقرزاده مطالبی را بیان میکنیم.