بسم الله الرحمن الرحیم
در یکی از نوشته ها سوالی را مطرح کردیم، اینکه فاصله بین حق و باطل چقدر است؟ در پی پاسخی کامل بودم که اتفاقی از زندگی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام که از فرزندان حضرت امیر المومنین و فاطمه زهراء علیهما السلام می باشد. او به کریم اهل بیت هم شهرت دارد. علاوه بر آن سوال ، سوالهای دیگر هم در متن نوشته زیر آورده شده که توجه شود.ما بعلت جلوگیری از اتلاف وقت سریع به همان واقعه بسنده می کنیم و به متن مراجعه می کنیم.
«پاسخهاى احتجاجگونه[1] حضرت مجتبى علیه السّلام به پرسشهاى ارسالى از روم» «- که به شام فرستاده بود- در حضور أمیر المؤمنین علیه السّلام»
از محمّد بن قیس نقل است که حضرت باقر علیه السّلام فرمود: روزى أمیر المؤمنین در رحبه مسجد بود و مردم در اطراف او ازدحام بسیار نموده بودند، برخى از ایشان فتوا خواسته و گروهى درخواست کمک و یارى مىنمودند که ناگه مردى برخاسته و گفت:
سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد اى أمیر المؤمنین.
فرمود: و سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد، تو که هستى؟ گفت: مردى از رعیّت و اهالى شهرهاى شما هستم.
فرمود: تو از رعیّت و اهالى شهرهاى من نیستى، که اگر فقط یک روز به من سلام کرده بودى چهرهات از من پوشیده نمىماند! او گفت: امان بده اى أمیر المؤمنین!
فرمود: از وقتى وارد شهر من شدى آیا کارى صورت دادهاى؟ گفت: نه.
فرمود: نکند تو از مردان جنگ و نبردى؟ گفت: آرى. فرمود: هنگام آتش بس این تردّد مانعى ندارد.
او گفت: مرا معاویه بصورت ناشناس به سوى شما فرستاده تا از شما جواب سؤالاتى را بگیرم که حاکم روم از او پرسیده، و او به معاویه گفته: اگر تو در خور این مقام و خلافت پس از محمّد هستى جواب پرسشهایم را بگو، که در این صورت از تو پیروى نموده و برایت جایزه و هدیّه بفرستم، ولى متأسّفانه معاویه از پس آنها بر نیامده و وامانده و مرا بسویت گسیل داشته تا پاسخ آنها را بگیرم.
حضرت فرمود: خدا پسر هند جگر خوار را بکشد، چه چیز او و پیروانش را تا این حدّ گمراه و کور ساخته؟ خدا خود میان من و این امّت داورى کند، که با من قطع رحم کرده و روزگارم را ضایع ساخته، و حقّم را دفع کرده و جایگاه عظیم مرا کوچک شمرده، و همه بر مخالفت با من فراهم گشته! حسن و حسین و محمّد را خبر کنید! همگى آمدند.
فرمود: اى شامىّ، این دو اولاد رسول خدایند، و این (محمّد) فرزند من است، از هر کدام که مایلى پرسشهایت را بپرس.
شامى گفت: از این فرد که موى بسیار دارد- یعنى امام حسن علیه السّلام- مىپرسم.
حضرت مجتبى علیه السّلام فرمود: از هر چه مىخواهى بپرس.
شامى گفت: میان حقّ و باطل چقدر است؟ و فاصله میان آسمان و زمین چه میزان مىباشد؟ و چقدر میان مشرق و مغرب فاصله دارد؟ و قوس قزح چیست؟ و نام چشمهاى که ارواح مشرکین در آنجا مأوى مىگزینند چیست؟ و چشمهاى که مقرّ و مکان أهل ایمان است چه نام دارد؟ و مؤنّث چیست؟ و نام آن ده چیزى که هر کدام سختتر از دیگرى است چیست؟
امام حسن علیه السّلام فرمود: فاصله ما بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت مىباشد، پس آنچه با دو دیدهات مشاهده کردى همان حقّ است و آنچه با دو گوش خود مىشنوى بسیارش باطل است.
شامى گفت: راست گفتى.
فرمود: و فاصله ما بین آسمان و زمین به اندازه مدّ بصر (طول نگاه) و دعاى مظلوم مضطرّ است. پس هر که پاسخى جز این به تو داد تکذیبش کن.
گفت: راست گفتى اى زاده رسول خدا.
فرمود: و فاصله ما بین مشرق و مغرب مسیر یک روزه خورشید؛ از طلوع تا غروب است.
مرد شامى گفت: راست گفتى. و قوس قزح چیست؟
فرمود: واى بر تو! مگو «قوس قزح» زیرا «قزح» نام شیطانى است، و آن قوس اللَّه مىباشد، و آن علامت خیر و موجب در امان بودن از غرق شدن است.
و امّا نام آن چشمهاى که مأواى ارواح مشرکان است برهوت مىباشد.
و نام چشمهاى که مقرّ و مکان ارواح أهل ایمان است سلمى مىباشد.
و امّا «مؤنّث» کسى است که مشخّص نشده که مرد است یا زن، پس باید تا هنگام بلوغ منتظر بود، اگر مرد باشد محتلم و اگر زن باشد حیض شده و سینههایش برآمده شود، و در غیر این صورت به او گفته شود: «بر دیوار ادرار کن» اگر به دیوار پاشید، مرد است، و اگر به عقب ریخت- همچون بول کردن شتر- او زن است.
و امّا آن ده چیزى که هر کدام سختتر از دیگرى است، سختترین چیزى که خداوند آفرید سنگ بود، و از آن سختتر آهن است که سنگ توسّط آن بریده مىشود، و از آن سختتر آتش است که آهن را ذوب مىکند، و از آتش سختتر آب است که آتش را خاموش مىسازد، و سختتر از آب ابرى است که آب را حمل مىکند، و سختتر از ابر همان باد است که آن را جابجا مىسازد، و از باد سختتر فرشتهاى است که آن را ارسال مىنماید، و سختتر از آن فرشته؛ فرشته مرگ است که جان او را مىستاند، و از فرشته مرگ سختتر همان مرگ است که جان او را مىستاند، و سختتر از مرگ امر خداوند است که مرگ را مىمیراند. فرد شامى گفت: شهادت مىدهم که تو بحقّ؛ زاده رسول خدایى، و اینکه علىّ از معاویه به خلافت شایستهتر است، سپس این پاسخها را به معاویه مکتوب داشته و ارسال نمود و او نیز به حاکم روم ارسال کرد.
حاکم روم در پاسخ به معاویه نوشت: اى معاویه! چرا با زبان غیر خود با من سخن گفته و پاسخ مرا از دیگرى پرسیدى؟ سوگند به مسیح که این پاسخها از تو نیست، و آن جز از معدن نبوّت؛ و موضع رسالت نباشد، و من درهمى به تو نخواهم داد!