یادی از مکتب برتر my scholastic

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

رستگاران چه کسانی هستند؟ در ابتدای سوره مومنون به این پرسش، جواب داده شد، توجه نمائیم:

 قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1) الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2) وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ (4) وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5) إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ (6) فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (7)

ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی بر قرآن : مؤمنان رستگار شدند (1) آنها که در نمازشان خشوع دارند (2) و آنها که از لغو و بیهودگى روى‏گردانند (3) و آنها که زکات را انجام مى‏دهند (4) و آنها که دامان خود را (از آلوده‏شدن به بى‏عفتى) حفظ مى‏کنند (5) تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره‏گیرى از آنان ملامت نمى‏شوند (6) و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند! (7)

 در روایت آمده که علی علیه السلام و پیروان واقعی آن حضرت از رستگاران هستند. این مطلب را سلمان فارسی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل نموده است . حال خود را نگاه کنیم ببینیم با امام علی چه شباهتی داریم؟ فقط در ظاهر مانند اسم و فامیلی و دیگر است یا باید در معرفت هم مانند مولا علی باشیم ؟

خلاصه با علی بودن یعنی زهرایی شدن، مهدوی شدن و حسینی شدن خداوندا ما را با اهلبیت نبیت محمد مصطفی در دنیا و آخرت  محشور بگردان


بسم الله الرحمن الرحیم

به یاد مظلومیت مولایم علی بن ابی طالب علیه السلام (روحی له الفداء)

 یکی از حساس ترین لحظه های عمر شریف حضرت ختمی مرتبه آخر عمر آن حضرت بوده و از مهمترین سخن مبارک آن حضرت یعنی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم حدیث مشهور به ثقلین می باشد. که راهنمای مسلمانان بعد از آن حضرت خواهند بود. اینگونه بیان شده است :

فیه عن محمد بن مثنى، عن یحیى بن حماد، عن أبى عوانة، عن سلیمان  عن حبیب بن أبى ثابت، عن أبی الطفیل، عن زید بن ارقم بلفظ اتم من الاول: لما رجع النبی صلى اللَّه علیه (و آله) و سلم من حجة الوداع و نزل غدیر خم، امر بدوحات فقممن، ثم قال: کأنی دعیت فاجبت، و انى تارک فیکم الثقلین احدهما الاکبر من الآخر: کتاب اللَّه و عترتى اهل بیتى، فانظروا کیف تخلفونى فیهما فانهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض، ثم قال: ان اللَّه مولاى، و انا ولى کل مؤمن، ثم انه اخذ بید على رضى اللَّه عنه فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه، اللَّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه.

فقلت لزید: سمعته من رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله؟ فقال: و انه ما کان فی الدوحات احد الا رآه بعینیه و سمعه باذنیه[1].

سوأل: فاصله بین حق و باطل چقدر است؟

جواب در آینده خواهد آمد! سر بزنید.




[1] - عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار    ج‏7    54    «حدیث غدیر بروایت جمال الدین المزى» ..... ص : 53

 


بسم الله الرحمن الرحیم

فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت    ج‏2    54    باب سى و سوم حضرت على علیه السلام برادر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله است ..... ص : 34 .

[الصواعق المحرقه ص 74] گفته است: «دیلمى» از «عایشه» روایت کرد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بهترین برادرانم على علیه السّلام است و بهترین عموهایم «حمزه» است‏.

 «و ذکر على عبادة»یاد علی علیه السلام عبادت است.

شعر سخن سرای پارسی گوی (فارسی ) بزرگ مرد این مرز و بوم حکیم ابو القاسم فردوسی طوسی در مدح حضرت رسول اکرم صلی الله علیه آله و سلم و حضرت مولا علی بن ابیطالب علیه السلام.

                        گفتار اندر ستایش پیامبر

ترا دانش و دین رهاند درست[1]            در رستگارى ببایدت جست‏

و گر دل نخواهى که باشد نژند            نخواهى که دائم بوى مستمند

بگفتار پیغمبرت راه جوى            دل از تیرگیها بدین آب شوى‏

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى            خداوند امر و خداوند نهى‏

که من شهر علمم علیم درست            درست این سخن قول پیغمبرست‏

گواهى دهم کاین سخنها ز اوست            تو گوئى دو گوشم پر آواز اوست‏

[ على را چنین گفت و دیگر همین            کزیشان قوى شد بهر گونه دین‏]

[ نبى آفتاب و صحابان چو ماه            بهم بستى‏ء یکدگر راست راه‏]

منم بنده اهل بیت نبى            ستاینده خاک پاى وصى‏

حکیم این جهان را چو دریا نهاد            بر انگیخته موج از و تند باد

چو هفتاد کشتى برو ساخته            همه بادبانها بر افراخته‏

یکى پهن کشتى بسان عروس            بیاراسته همچو چشم خروس‏

محمد بدو اندرون با على            همان اهل بیت نبى و ولى‏

خردمند کز دور دریا بدید            کرانه نه پیدا و بن ناپدید

بدانست کو موج خواهد زدن            کس از غرق بیرون نخواهد شدن‏

بدل گفت اگر با نبى و وصى            شوم غرقه دارم دو یار وفی‏

همانا که باشد مرا دستگیر            خداوند تاج و لوا و سریر

خداوند جوى مى و انگبین            همان چشمه شیر و ماء معین‏

اگر چشم دارى بدیگر سراى            بنزد نبى و على گیر جاى‏

گرت زین بد آید گناه منست            چنین است و این دین و راه منست‏

[ برین زادم و هم برین بگذرم            چنان دان که خاک پى حیدرم‏]

[ دلت گر براه خطا مایلست            ترا دشمن اندر جهان خود دلست‏]

[ نباشد جز از بى‏پدر دشمنش            که یزدان بآتش بسوزد تنش‏

[ هر آن کس که در جانش بغض علیست            ازو زارتر در جهان زار کیست‏]

[ نگر تا ندارى ببازى جهان            نه بر گردى از نیک پى همرهان‏]

[ همه نیکیت باید آغاز کرد            چو با نیکنامان بوى همنورد]

[ از این در سخن چند رانم همى            همانا کرانش ندانم همى‏]




[1] شاهنامه، ص: 4 .


 

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد باسعادت ششمین اختر تابناک آسمان امامت و لایت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را به محضر امام عصر و زمان بقیه الله الاعظم روحی له الفداء و همه ارادتمندان ، شیعیان و پیروان آستان حضرات معصومین علیهم السلام تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.

نام مبارک

لقب

کنیه

مقام

نام پدر

نام مادر

تاریخ ولادت

سال ولادت

محل ولادت

مدت امامت

جعفر

صادق علیه السلام

ابو عبد الله علیه السلام

امام ششم شیعیان

محمد الباقر علیه السلام

ام فروه

17 ربیع الاول

83 قمری

مدینه

34سال

مدت عمر شریف

تاریخ شهادت

سال شهادت

محل شهادت

سبب شهادت

محل دفن

نام قاتل

خلیفه زمان ولادت

 

 

65 سال

25 شوال

148

مدینه

مسمومیت

قبرستان بقیع

منصور دوانقی

ولید بن عبد الملک

 

 

  


میلاد مسعود پیامبر رحمت حضرت محمد بن عد الله صلی الله علیه و آله وسلم را به امام زمان  علیه السلام و رهبر معظم انقلاب  و همه مسلمانان  جهان  از شیعیان و اهل تسنن تبریک عرض می نمایم.

بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت میلاد مسعود سلاله بنی آدم خاتم الانبیاء، اشرف الانبیاء، محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم

مشخصات فردی حضرت ایشان:

نام پدر: عبد الله      نام مادر : آمنه بنت وهب    نام همسر: خدیجه بنت خویلد     نام دختر باقی مانده بعداز آن حضرت : حضرت فاطمه زهراء سیده النساء العالمین من الاولین و الآخرین. داماد: حضرت امیر المومنین مولی المتقین ، سید الاوصیاء من الاولین و الآخرین .

ذریه: الحسنین ، سیدی الشباب اهل الجنه   ولادت: به نظر بسیاری از شیعیان 17 ربع الاول سال عام الفیل. به نظر اهل تسنن 12 ربیع الاول سال عام الفیل.در سال 551 میلادی و 6163 سال پس از هبوط آدم .

شهر : مکه .

نبوت: در سن چهل سالگی در غار حرا کوه نور.

هجرت : 13 سال بعد از بعثت.

محل هجرت : مدینه به تقریباً حضور در مدت 10 سال.

مدت نبوت و رسالت:تقریباً 23 سال ؛ تقریبا 13 سال در مکه و 10 سال در مدینه به همراه تشکیل حکومت اسلامی در مدینه.  

رحلت ( شهادت): 28 صفر 11 هجری.  

مدت عمر: 63 سال.

محل دفن: در منزل خود یعنی مسجد النبی واقع در مدینه النبی ( مدینه الرسول ) عربستان.

وصی ، وزیر ، جانشین بلافصل و برادر وی : علی بن ابی طالب ( علیه السلام و الصلاه)روحی له الفداء  

مختصری از علت حضور آن حضرت در بین بشر

لاحول ولا قوه الّا بالله العلی العظیم

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین الحمد لله رب العالین

قال الله الحکیم فی کتابه العظیم القرآن المجید: مَّا کاَنَ محَُمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَ لَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّنَ وَ کاَنَ اللَّهُ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمًا(40) محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولى رسول خدا و ختم‏کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است! (آیه 40 / سوره احزاب )[2].

أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاَتِ رَبِّکَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ‏ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّیْتَ الَّذِی عَلَیْکَ مِنَ الْحَقِ‏ وَ أَنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْکَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ‏ فَبَلَغَ اللَّهُ بِکَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِین‏[3].

         سعدی شیرازی هم خوب سروده :

              ماه فرو ماند از جمال محمد (ص)             سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)

             قدر فلک را کمال و منزلتى نیست             در نظر قدر با کمال محمد (ص)

             وعده دیدار هر کسى به قیامت             لیله اسرى  شب وصال محمد (ص)

            

الحمد لله با توجه به اهمیت مسأله حلقت انسان و تکامل این موجود در بین موجودات و مخلوقات خداوند تبارک و تعالی، سیر کمال که انسان از نظر روحی طی نموده است، بسیار مهم و قابل تأمل است.

همانگونه که ثابت شده و بدیهی هم هست، انسان فطرتا کمال طلب است یعنی قوه ای در انسان نهاده شده که شما هر چه میب خواهید آن را بنامید این انسان می خواهد خود را به آن نقطه تعالی برساند. ما اگر اندکی به ظاهر انسان ( جسم انسان ) توجه کنیم و این مخلوق را با حیوان های دیگر مقایسه ای بکنیم می بینیم که انسان از پوست ، گوشت ، استخوان تشکیل شده و نیاز های مادی فراوانی دارد از تنفس و استنشاق هوای پاک گرفته تا غذا و هر چیز دیگر. همین کیفیت به نحو بهتر و ممکن است بالا تری در حیوان ها هست و باشد تنها چیزی که انسان را از قاطبه حیوان خارج می کند بحث کمال و درک کمال است. پس انسانی که ما باشیم از یک بعد حیوانی با کمال و پیشرفت در کمال باید فاصله بگیریم و با یک نوع از مخلوق دیگر هم سنجیده می شویم آن گرو ه فرشته می باشند ( یا موجودات کی حقیقت دارند اما شرایط و امکانات دیگری در اختیار دارند. آنها قوه حیوانی ندارند ولی افعال منحصر به خود را دارند( یعنی تکوینا و تشریعا ) یک سری از امر و نهی به آنها تعلق گرفت است  که باید انجام بدهند.

این انسان پس سه بعد در او نهاده شده:

الف: بعد انسانیت انسان  

ب: بعد حیوانیت انسان

ج بعد فرشتگی و فراتراز آن

خداوند خالق همه موجودات در سوره تین، نود و پنجمین سوره از قرآن مجید، در آیات 4 ، 5 و 6 مطالبی ژرف را گوشزد می نماید که قابل توجه است: لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ(4) ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ(5) إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیرُْ ممَْنُونٍ(6) که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، (4) سپس او را به پایین‏ترین مرحله بازگرداندیم، (5) مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند که براى آنها پاداشى تمام نشدنى است! (6).

خلاصه اینکه این کمال انسان با این همه خواهان و جویندگان قابل دست رسی و رسیدن هست؟ چرا که قابل دست رسی نباشد؟ من ، شما و هر خریدار در این عصر و زمان وقتی به بازار معاملات می رویم ، هر کالایی را که می خواهیم از آقا فروشنده کالا یک سری مشخصات را پرسش می کنیم، اگر دستگاهی باشد،از قبیل نحوه کار دستگاه، مقدار مصرف انرژی،  مهمتر از همه مدت کار و دوام دستگاه مورد نظر...

چطور خدای عالم مخلوقی به این ابعاد وسیع و گسترده را بدون کوچک ترین دفتر چه( کاتولوگ) رها می نماید؟ این ممکن نیست از یک حکیمی که هر کار او دارای حکمتی است از این مسأله غافل باشد.پس جواب چه خواهد بود. درست است ، خداوند با قرار دادن زندگی ساری و جاری خلفای خود در بین بشر آن هم از جنس خود همین بشر آن دفترچه که ما دنبال آن می گردیم را به ما تحت عنوان نبی و رسول در اعصار و دوره مختلف زندگی انسان برابر با رشد فهم کمال و مزاج تکوینی او قرار داده و مطابق با آن شرایع را هم بیا ن مداشت تا اینکه قدرت و ظرفیت فهم بشر بالا آمده تا بتواند این قران را که اگر بر گوه فراز مند نازلش می کرد کوه از خضوع و خشوع در مقابل عظمت قرآن متلاشی می گردید. پس این پیامبر چه ظرفیتی متعالی می بایست داشته باشد تا آن را دریافت نماید تا به دیگران هم برساند؟ اینجاست که ما به عظمت وجود نازنین نبی مکرم اسلام پی می بریم. وجود آن حضرت به مثابه این است توجه بکنیم: شما یک بنای عظیمی را بسازید و همه هنر بایست ه در آن را پیاده کنید اما یک از مناظری که در دید بیننده بنا قرار می گیرد را به اندازه یک پاره آجر رها کنید ولو اینکه ساختمان شما کامل شده اما نه وجدان شما حکم می کند که ساختمان کامل شده و نه بیننده شما شما را تحصین می کند ، هنوز با این همه تلاشی که نمودید بنای شما ناقص است. حضور پیامبر اسلام و راه او هم اینگونه است یعنی شما در غیر اسلام به هر پیشرفتی دست بیابد اما این مقام رسالت و نبوت را پیروی ننمائی همان نقص در بنا مشاهده می گردد.

او ختم رسولان است چیزی که اهل کتاب منتظر آمدن او بودند و علت کوچ یهودیان و اهل کتاب قبل از اسلام به مدینه الرسول( یثرب ) چه بوده مگر غیر از این بوده تا محضر مبارک را درک کنند. اما به تدریج مورد اغوای شیطان و نفس اماره خویش قرار گرفته و مانند امروز که بسیار آشکار و بین است انکار می نمایند یعنی آنچه روز است را شب و شب را روز برای مخاطبین خود معرفی می نمایند.                      

از آن حضرت معجزات بسیاری اتفاق افتاد که عظیم ترین آن کتاب الله ( قرآن مجید ) می باشد. یکی دیگر از معجزات پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، معجزه شق القمر است که نتیجه تحقیق یکی از مراکز علمی را به عرض می رسانم.

در اینجا یکی از کارهای صهیونیست ( یهودی یا مسیحی ) را بیان می کنم :

تحقیقات سازمان ناسا در خصوص معجزه شق القمر:

اولین کسی که به وجود اثرات باقیمانده از شکافی در مدار مرکز ماه اشاره نمود یک متخصص علوم فضائی به نام joosf morgan  در سال 1968 بود، پس از تحقیقات بسیاری در این خصوص هیچ دلیل قابل اعتمادی برای این نوار سیاه که در بعضی سطوح ماه دیده می شد، پیدا ننمود. حدود دو سال بعد یعنی در سال 1970 پس از بررسی های بیشترر متوجه شد سطوحی که در مسیر اتصال این نوار قرار داشته ولی پیدا نبوده در اثر تغییرات در زیر لایه سطحی پنهان شده است. در همان سال جهت مسافرت به ایالت کالیفرنیا رفت و در کتابخانه ی یکی از اساتیدش، کتابی در خصوص پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله و سلم به دست آورد که به زبان لاتین از روی نسخه ای دیگر به صورت خطی استنساخ شده بود. استاد وی با توجه به شغل شاگردش قسمتی از کتاب را به مورگان نشان داد که قضیه ی معجزه شق القمر را به صورت اختصار بیان داشته بود. مورگان پس از تحقیقاتی در این زمینه در سال 1975 رسماً در کمیسیون کارشناسی سازمان فضائی ایالات متحده اعلام نمود که این نوار سیاه چیزی نیست جز تغییری که قرن ها پیش در کره ی ماه بوسیله معجره پیامبر اسلام اتفاق افتاده است. طرح این موضوع برای سران ناسا به سختی قابل درک بود.

اما مورگان تحقیقات خویش را در این باره ادامه داد، ولی متأسفانه حدود دو هفته بعد ، مورگان به همراه تمامی اعضاء خانواده اش به صورتی مشکوک در اثر آتش سوزی عمدی در منزلشان کشته شدند[5].


[4][2] - ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

 - منقول از فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم(ص) ،ص:818  با اندکی اختصار.

[5] نشریه الکترونیک IS.U.Sمقاله ی علمی دکتر جک فولن .

[6] أسرارالصلاة ص : 238


بسم الله الرحمن الرحیم انه خیر ناصر و معین

درود بر خاتم پیامبران و سید رسولان آنکه در آسمان احمد نامیده شده و در زمین محمد، در کتب مقدس مسیحیان فارقلیطا[1] ( که عیسی ناصری بشارت آن را به جهانیان داده ) و هر یک از انبیاء بنی اسرائیل یکی از نامهای آن حضرت را برای قوم خود آشکارا بیان می نمودند.

آیا تا به حال در دباره عداوت و دشمنی بعضی از گروهها و مکتبها با اسلام را اندیشه کردید؟

آیا تا به حال اندیشیدید که ، در کدام مکتب به صاحبان علوم بیشتر اهمیت می دهند؟

آیا تا به حال فکر کردید که در سازمان کلیسای قرون قبل از رنسانس برای برخورد علماء با اندیشه استعماری عده ای چه قدر اعدام و به مسلخ دار آویخته شدند، تا جایی که در مخالفت از بدیهیات علوم دانشمندی همچون گالیله مجبور شد در دادگاه بگوید ای زمین تو به چرخش خود ادامه بده گرچه ما بگویم تو نمی چرخی.

خلاصه آیا تا به حال فکر نمودید که شخص اول اسلام یعنی حضرت پیامبر اکرم خاتم الانبیاء و المرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم که رحمت للعالمین بوده در طول 23 سال نبوت که در بیشتر تبلیغ بعد از هجرت را با جهاد گذراند در چندین میدان نبرد خودش فرماندهی را برعهده داشته ، چند نفر را از بین برد ( یعنی کشت )؟ تاریخ نگاران می گویند آن حضرت، رحمت للعالمین در طول مدت جهاد خود تنها یک نفر را آن هم با تردید در میدان نبرد کشت. حتی در آن یکی هم شک دارند.

حکایتی از رحمت و کرم پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

نوشته‏اند که در یکى از جنگها رسول اکرم از لشکر کناره گرفت و در روى تپه‏اى در حدود اردوگاه خودش استراحت کرد و به خواب رفت. اتفاقاً یکى از افراد شجاع دشمن در حالى که مسلح بود و گردش مى‏کرد نگاهش به رسول اللَّه افتاد و او را شناخت. بسیار خوشحال شد از اینکه او را تنها یافته و الآن او را خواهد کشت.

در حالى که رسول اللَّه خوابیده بود وى بالاى سرش ایستاد و فریاد کشید: محمّد تو هستى؟ حضرت نگاهى کرد و فرمود: آرى من هستم. گفت: چه کسى مى‏تواند تو را از دست من نجات دهد؟ رسول اللَّه بدون درنگ فرمود: خدا.

آن مرد که چنین انتظارى نداشت گفت الآن به تو نشان خواهم داد، و یک قدم عقب رفت تا ضربت خود را قویتر بزند. ناگهان پایش به سنگى اصابت نمود و محکم به زمین خورد. حضرت به سرعت از جاى برخاست و بالاى سرش ایستاد و فرمود: چه کسى تو را از دست من مى‏تواند نجات بدهد؟ اینجا بود که آن مرد از روى فطانت پاسخ داد: کرم تو، و رسول اللَّه او را عفو فرمود[2].

از طرف دیگر ما به سیره نبی مکرم اسلام و ائمه هدی خود تأسی نموده و با غیر مکتب خود از در منطق و مدارا وارد شده ایم تا ذهن ها نسبت به مکتب اهل بیت ( با اخلاق نیکو و برخورد احسن ) روشن گردد تا وجداناً آن را چون برابر با فطرت است را بپذیرند. به امید به اهتزاز در آمدن پرچم یکتا پرستی در سراسر عالم .

  




1-بشارات عهدین و تعبیر" فارقلیطا"

بدون شک آنچه امروز در دست یهود و نصارى به نام تورات و انجیل است کتابهاى نازل شده بر پیامبران بزرگ خدا یعنى موسى و مسیح نیست، بلکه مجموعه‏اى است از کتبى که به وسیله یاران آنها یا افرادى که بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتند تالیف یافته، یک مطالعه اجمالى در این کتابها گواه زنده این مدعا است، خود مسیحیان و یهود نیز ادعایى جز این ندارند.

ولى با این حال شک نیست که قسمتى از تعلیمات موسى و عیسى و محتواى کتب آسمانى آنها در ضمن گفته‏هاى پیروانشان به این کتابها انتقال یافته است، به همین دلیل نمى‏توان همه آنچه را در عهد قدیم (تورات و کتابهاى وابسته به آن) و عهد جدید (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است پذیرفت، و نه همه آن قابل انکار است، بلکه مخلوطى است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشه‏هاى دیگران.

به هر حال در کتابهاى موجود تعبیرات فراوانى که بشارت به ظهور بزرگى که نشانه‏هاى آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبیق نمى‏کند دیده مى‏شود.

قابل توجه اینکه: غیر از پیشگوییهایى که در این کتب دیده مى‏شود، و بر شخص پیامبر اسلام ص صدق مى‏کند، در سه مورد از انجیل" یوحنا"

__________________________________________________

 (1)متن زیر مطالعه گردد !!!

منبع :" المیزان" جلد 19 صفحه 290. و تفسیر نمونه، ج‏24، ص: 75 .

                      

روى کلمه" فارقلیط" تکیه شده است که در ترجمه‏هاى فارسى، به" تسلى دهنده" ترجمه شده است، اکنون به متن انجیل یوحنا توجه کنید:

" و من از پدر خواهم خواست و او" تسلى دهنده" دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند" «2».

و در باب بعد آمده:" و چون آن" تسلى دهنده" بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، یعنى روح راستى که از طرف پدر مى‏آید او در باره من شهادت خواهد داد" «3».

و در باب بعد نیز مى‏خوانیم:" لیکن به شما راست مى‏گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم، آن" تسلى دهنده" به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد" «4»! مهم این است که در متن سریانى اناجیل که از اصل یونانى گرفته شده بجاى تسلى دهنده" پارقلیطا" آمده، و در متن یونانى" پیرکلتوس" آمده که از نظر فرهنگ یونانى به معنى" شخص مورد ستایش" است معادل" محمد، احمد".

ولى هنگامى که ارباب کلیسا دیدند انتشار چنین ترجمه‏اى به تشکیلات آنها ضربه شدیدى وارد مى‏کند، بجاى" پیرکلتوس"،" پاراکلتوس" نوشتند!، که به معنى" تسلى دهنده" است، و با این تحریف آشکار، این سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود این تحریف، نیز بشارت روشنى از یک ظهور بزرگ در آینده است «5».

__________________________________________________

 (1) این تعبیر در انجیل عربى چاپ لندن مطبعه ویلیام وطس سال 1857 آمده است.

 (2) انجیل یوحنا باب 14 جمله 16.

 (3) انجیل یوحنا باب 15 جمله 26.

 (4) انجیل یوحنا باب 16 جمله 7.

 (5)" الفرقان فى تفسیر القرآن" جلد 27 و 28 صفحه 306 ذیل آیه مورد بحث- در آنجا متن سریانى جمله‏هاى فوق نیز دقیقا آمده است.

در جلد اول تفسیر نمونه، شهادت گویاى یکى از کشیشان معروف مسیحى را که بعد از مدتى اسلام را پذیرا شده (فخر الاسلام نویسنده کتاب معروف انیس الاعلام) به نقل از استاد بزرگش در تفسیر" فارقلیطا"، نقل کردیم، که روشن مى‏سازد، این بشارتها در باره شخصى به نام" احمد" و" محمد" ص بوده است.

در اینجا شما را به ترجمه مطلبى که در دائرة المعارف بزرگ فرانسه، در این باره آمده است جلب مى‏کنیم:

" محمد مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، کلمه" محمد" به معنى بسیار حمد شده است، و از ریشه" حمد" که به معنى تجلیل و تمجید است مشتق گردیده، و بر اثر تصادف عجیب، نام دیگرى که آن هم از ریشه" حمد" است و مرادف لفظ محمد مى‏باشد، یعنى" احمد" ذکر شده که احتمال قوى مى‏رود، مسیحیان عربستان، آن لفظ را بجاى" فارقلیط" به کار مى‏بردند، احمد یعنى بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ" پیرکلتوس" است که اشتباها لفظ" پاراکلتوس" را جاى آن گذاردند، به این ترتیب نویسندگان مذهبى مسلمان مکرر گوشزد کرده‏اند که مراد از این لفظ بشارت ظهور پیامبر اسلام است، قرآن مجید نیز آشکار در آیه شگفت‏انگیز سوره صف به این موضوع اشاره مى‏کند".

کوتاه سخن اینکه معنى" فارقلیطا" روح القدس یا تسلى دهنده نیست، بلکه مفهومى معادل" احمد" دارد (دقت کنید).

[2] -  مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏26، ص: 109.


بسم الله الرحمن الرحیم

خداوندا سلام و صلوات خالص ما را به نبی و رسولت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برسان

مختصری از احوال نبی رحمت بشیر و نذیر ابوالقاسم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم ( خاتم الانبیاء ، سید المرسلین، اشرف الانبیاء، خاتم المرسلین)

پدر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم[1]

عبد اللّه بن عبد المطّلب، مادرش: «فاطمه» دختر «عمرو بن عائذ بن عمران ابن مخزوم» است، یکى از پنج فاطمه‏اى که در نسب رسول خدا بوده‏اند. «أبو طالب» و «زبیر بن عبد المطّلب» و پنج نفر از دختران «عبد المطّلب» جز «صفیّه» مادر «زبیر» از همین بانو تولد یافته‏اند، کنیه «عبد اللّه» را: «أبو قشم» و «أبو محمّد» و «ابو احمد» و لقبش را: «ذبیح» نوشته‏اند.

 «عبد اللّه» پدر رسول خدا در بیست و پنج سالگى، در مدینه نزد دائى‏هاى پدرش طایفه «بنى النجّار» در خانه‏اى معروف به «دار النابغه» وفات کرد به قول مشهور، وفات وى پیش از میلاد رسول خدا روى داد، اما یعقوبى همین قول مشهور را خلاف اجماع گفته، و به موجب روایتى از «جعفر بن محمد» علیهما السلام، وفات او را دو ماه پس از ولادت رسول خدا دانسته و سپس قول یک سال پس از میلاد را هم از کسانى‏ نقل کرده است: قول 28 ماه پس از میلاد و قول هفت ماه پس از میلاد هم نقل شده است.

علت وفات عبد اللّه را در مدینه چنین نوشته‏اند که براى تجارت با کاروان قریش رهسپار شام شد، و در بازگشتن از شام در اثر بیمارى، در مدینه در میان «بنى عدىّ بن النجّار» توقف کرد، یک ماه بسترى بود، و چون کاروان قریش به مکه رفتند و «عبد المطّلب» از حال وى جویا شد، بزرگترین فرزند خود حارث را نزد وى به مدینه فرستاد، اما هنگامى «حارث» به مدینه رسید که «عبد اللّه» وفات کرده بود.

به قول واقدى: از «عبد اللّه» کنیزى به نام «امّ ایمن» و پنج شتر و یک گله گوسفند و به قول ابن اثیر: شمشیرى کهن و پولى نیز به جاى ماند که رسول خدا آنها را ارث برد.

 

مادر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم‏

 «آمنه» دختر «وهب» بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب» که ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعه حفر زمزم، و یک سال پس از آن که «عبد المطّلب» براى آزادى «عبد اللّه» از کشته شدن صد شتر فدیه داد، به ازدواج «عبد اللّه» درآمد، و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا، در سفرى که فرزند خویش را به مدینه برده بود تا خویشان مادرى وى (از طرف مادر عبد المطّلب) یعنى «بنى عدىّ بن النجّار» او را ببینند، هنگام بازگشتن به مکه در سى سالگى در «أبواء» وفات کرد و همانجا دفن شد.

«علّامه مجلسى» مى‏گوید: شیعه امامیه بر ایمان «أبو طالب» و «آمنه» دختر «وهب» و «عبد اللّه بن عبد المطّلب» و اجداد رسول خدا تا آدم علیه السلام اجماع دارند.

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم‏

محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب (شیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عمرو العلى) بن عبد مناف (مغیرة) بن قصى (زید) بن کلاب (حکیم) بن مرّة بن کعب بن لؤىّ بن غالب بن فهر (قریش) بن مالک بن نضر (قیس) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة (عمرو) بن الیأس بن نزار (خلدان) بن معدّ بن عدنان علیهم السلام.

میلاد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم

در تاریخ ولادت رسول خدا اختلاف است: مشهور شیعه هفدهم و مشهور اهل‏ سنّت دوازدهم ربیع الاوّل است.

کلینى مى‏نویسد که: مادر رسول خدا در أیام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ماه ذى الحجّه) نزد «جمره وسطى» که در خانه «عبد اللّه بن عبد المطّلب» واقع بود باردار شد، و رسول خدا در «شعب أبى طالب» در خانه «محمّد بن یوسف» در زاویه بالا که هنگام ورود به خانه در دست چپ واقع مى‏شود، از وى تولّد یافت (بعدها

این خانه را رسول خدا به «عقیل بن أبى طالب» بخشید و فرزندان «عقیل» آن را به «محمّد بن یوسف ثقفى» برادر «حجّاج» فروختند، و «محمّد» آن را جزء خانه خویش ساخت) و در زمان «هارون» مادرش «خیزران» آن را گرفت و از خانه «محمّد بن یوسف» جدا ساخت و مسجد قرار داد. و در سال 659 «ملک مظفّر» والى یمن در تعمیر آن مسجد کوشش شایسته به کار برد.

ابن اسحاق روایت مى‏کند که: «آمنه» دختر «وهب» مادر رسول خدا مى‏گفت که: چون به رسول خدا باردار شدم به من گفته شد: «همانا تو به سرور این امّت باردار شده‏اى، پس هر گاه تولّد یافت بگو: أعیذه بالواحد من شرّ کلّ حاسد «او را از شرّ هر حسد برنده‏اى به خداى یکتا پناه مى‏دهم». سپس او را «محمّد» بنام، چون رسول خدا تولّد یافت، «آمنه» نزد جدّش «عبد المطّلب» پیام فرستاد که براى تو پسرى تولّد یافته است، بیا و او را ببین، «عبد المطّلب» آمد و فرزند خویش را دید.

و «آمنه» آنچه را در زمان باردارى درباره نامگذارى وى دیده و شنیده بود، به «عبد المطّلب» باز گفت. عبد المطّلب او را بر گرفت و به درون کعبه برد و براى وى به دعا دست برداشت و خداوند را بر موهبتى که او ارزانى داشته سپاس گفت.

آنگاه او را نزد مادرش باز آورد و به وى سپرد و براى رسول خدا در جستجوى دایه برآمد.

در هنگام میلاد رسول خدا اتّفاقات شگرفى به ظهور رسید که در کتاب‏هاى تاریخ و سیرت پیغمبر به تفصیل آمده است، از جمله: ایوان «کسرى» لرزید و سیزده یا چهارده کنگره آن فرو ریخت، دریاچه ساوه فرو نشست، آتشکده فارس خاموش‏ شد با آن که هزار سال بود خاموش نشده بود و بت‏ها همگى به رو در افتاد کلینى از امام «جعفر بن محمد» علیهما السلام روایت کرده است که: «فاطمه» دختر أسد، براى مژده میلاد پیامبر صلى اللّه علیه و آله نزد شوهرش «أبو طالب» آمد، پس «أبو طالب» گفت: سى سال دیگر صبر کن که تو را به فرزندى مانند وى جز در پیامبرى مژده مى‏دهم.

و نیز از همان امام روایت کرده است که چون رسول خدا تولّد یافت (کاخهاى) سفید فارس و قصرهاى شأم (در پرتو نورى که تابید) براى «آمنه» آشکار شد، پس «فاطمه دختر أسد» مادر امیر المؤمنین خندان و شاداب نزد «أبو طالب» آمد و او را به آنچه «آمنه» گفته بود خبر داد، پس «أبو طالب» به وى گفت: مگر از این امر در شگفتى؟ تو هم باردار مى‏شوى و وصى و وزیر او را مى‏زائى.

سخنی از نبی رحمت حضرت پیامبر ختمی مرتبه محمد صلی الله علیه وآله و سلم

 قال رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله[2]- لکلّ انسان ثلاثة اخلا امّا احدهم فیقول ان قدّمتنى کنت لک و اما الآخر فیقول انا معک الى باب الملک ثمّ اودّعک و امضى عنک و امّا الثالث فیقول انا معک لا افارقک فاما الاوّل فماله و اما الثّانى فاهله و ولده و اما الثالث فعمله فیقول و اللَّه لقد کنت عندى اهون الثّلاثة فلیتنى لم اشتغل الّا بک.

  ترجمه: پیغمبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: براى هر انسان سه دوست است. امّا یکى از آنها مى‏گوید: اگر مرا پیش فرستادى براى تو نفع خواهم داشت و امّا دیگرى مى‏گوید من با تو هستم تا آن در ورودى که بر خداوند وارد مى‏شوى. (مراد قبر است.) و اما سوّم مى‏گوید من با تو هستم و از تو جدا نخواهم شد. پس آن اول مال اوست و دوم اهل و اولاد او هستند و سوّم عمل اوست. و چون آن سه دوست را مى‏بیند و وفادارى سومى را مشاهده مى‏کند مى‏گوید: اى عمل به خدا قسم تو در نزد من از آن دو، بى‏اهمیّت بى‏اهمیّت‏تر بودى و به تو کمتر اعتنا مى‏کردم و اى کاش من در زندگانى خود مشغول نبودم مگر به تو.

 

اشعاری[3] از دکتر قاسم رسا (ولادت 1290 ه. ش)

جمال محمد (ص)

روشن جهان ز نور جمال محمّد است             خرّم ز چشمه‏هاى کمال محمّد است‏

ما دست کى زنیم به دامان دیگرى             تا دامن محمد و آل محمد است‏

گل محمدى‏

از مکّه فروغ ایزدى پیدا شد             سرچشمه فیض سرمدى پیدا شد

در هفدهم ربیع از دخت (وهب)             نورسته گل محمّدى پیدا شد

به یاد مهدی فاطمه در ایام میلاد نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و امام جعفر الصادق علیه السلام و الصلاه ریس مکتب جعفری  

احمد بن محمد بن عیسى از زرارة بن اعین روایت کرده که از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم میفرمود: قائم قبل از اینکه قیام کند غیبتى خواهد داشت گفتم[4]:

چرا؟ فرمود: براى اینکه از دشمنانش میترسد- حضرت در این هنگام به شکم خود اشاره کردند- سپس فرمود: اى زراره او کسى است که مردم انتظارش را خواهند داشت، و او همان است که ولادتش از انظار مردم مخفى خواهد بود، گروهى میگویند او هنوز متولد نشده، جماعتى اظهار میکنند: وى از انظار مردم نهان است، بعضى میگویند: او هنوز در شکم مادرش هست، دسته خواهند گفت: او دو سال قبل از فوت پدرش وفات کرده است.

در حالى که وى نمرده و در پشت پرده غیبت در انتظار اذن خداوند است تا فرمان خروج او را بدهد، و لیکن پروردگار با غیبت او میخواهد شیعیان را بیازماید، در غیبت ولى عصر اهل باطل گرفتار شک و تردید میگردند و در حیرت و سرگردانى فرو میروند، زراره گوید: عرض کردم: قربانت گردم: اگر من آن زمان را درک کردم چه عملى انجام دهم؟ فرمود: اى زراره هر گاه آن عصر را درک کردى به قرائت این دعا مداومت کن:

 «اللهم عرّفنى نفسک، فانک ان لم تعرّفنى نفسک لم أعرف رسولک، اللهم عرّفنى رسولک فانک ان لم تعرّفنى رسولک لم أعرف حجتک، اللهم عرّفنى حجتک فانک ان لم تعرّفنى حجتک ضللت عن دینى»

قابل توجه منتظرین آن امام زنده، غایب از نظر، حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء دادگستر جهان بعد از ظلم و جور. خداوندا! بحق غیبت آن حضرت ما را در راه دین مان اسلام واقعی محافظت بفرما. و دیدگان گناه کار ما را به جمال زیبای یوسف زهرا منور بگردان. حکومت اسلامی ایران را مقدمه ظهور آن حضرت قرار بده . امام خمینی را با اجداد طاهرینش محشور بگردان . حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را بر ا پیشرفت اسلام توان و توفیق بیشتر عنایت بفرما یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی و یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن و یا قدیم الاحسان بحق الحسین اللهم صل علی محمد و آل محمد.  

 



[1] منقول از برنامه سیره نبوی محصولی از مرکز کامپیوتر علوم اسلامی .  

[2] - ارشاد القلوب-ترجمه طباطبایى         148    باب پنجم در ترسانیدن بندگان به وسیله کتاب خدا.

 

[3] مدائح محمدى در شعر فارسى ،ص:154.

[4] - زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام    متن    556    (نصوص وارده بر غیبت حضرت صاحب علیه السلام) ..... ص :  547 .


بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر  ناصر و معین

اللهم صل علی محمد و ال محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید.

میلاد سرار برکت و سرور حضرت خاتم الانبیاء، صاحب، شافع کوثر حضرت مختار، خلیل الله، تاج و اشرف الانبیاء بشیر و نذیر حضرت ابی القاسم المصطفی محمد ((صلی الله علیه و اله  و سلم)) را   به محضر فرزند برومند فاطمه، امام زنده، غایب ز انظار، مهدی موعود، همه مسلمانان و شیعیان تبریک و تهنیت عرض نموده امید است ، در مسیر حرکت آن سرور کاینات قدم برداریم.

این میلاد خجسته را به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران و همه عاشقان  و همه مراجع عظام و ملت بزرگ اسلامی ( امت واحده ) تبریک عرض می نمایم.

مطالب در این خصوص به زودی درج خواهد شد... ان شاء الله تعالی


امید وارم قربت الی الله بخوانید. من که به این قربت الی الله نوشتم .

بسم الله الرحمن الرحیم

شناخت مختصر عمر

عمر (ابی حفص عمر بن الخطاب - خلیفه دوم خلیفه ثانی فاروق - ابن خطاب  )را بهتر بشناسیم !!!

عمر omar ابن خطاب ، از ابن خطاب ، از صحابه رسول صلی الله علیه وآله وسلم و از خلفای راشدین ( 13 ه ق./ 634م. 23 ه ق./ 644م. در زمان خلافت او عراق ، ایران، مصر و شام بدست مجاهدان اسلام فتح شد. وی بدست فیروز ( مکنی به ابو لؤلؤ )کشته شد[1].

اسلام آوردن عمر[2]

عمر بن خطاب از جمله کسانی است که در سال پنجم پیش از هجرت مسلمان شد( در بعض سند ها سالیا نی متأخر تر هم دیده می شود). فاطمه خواهر عمر زن سعید بن زید بود و زن و شوهر هر دو مسلمان شده بودند، اما اسلام خود را پنهان می کردند. نوشته اند روزی عمر شمشیر خود را برداشت و گفت: به سر وقت محمد می روم تا او را بکشم. در راه به مردی که نُعَیمِ بن عبد الله نام داشت رسید.

نعیم چون از قصد او آگاه شد، گفت: اگر محمد را بکشی پسران عبد المناف تو را آسوده نخواهند گذاشت، بهتر است به خانه بروی و ببینی خویشان تو به چه کار مشغولند. عمر پرسید: چه می گویی. نعیم گفت خواهر و شوهر خواهرت به محمد گرویده اند. عمر خشمناک به خانه خواهر رفت. در آن وقت خبّاب بن اَرَتّ در خانه سعید سوره (طه ) را به زن و شوهر می آموخت. چون عمر به خانه داخل شد، خبّاب خود را پنهان کرد و فاطمه صحیفه خود را در زیر دامن خود نهاد. عمر پرسید: این چه بانگی بود؟ فاطمه گفت: چیزی نشنیدی؟ عمر گفت: چرا شنیدم، شما به دین محمد در امده اید. سپس داماد خود را دشنام داد. فاطمه به یاری شوهر برخاست. عمر با ضربتی سر خواهر را شکست. فاطمه گفت: حالا که چنین است بدان که ما مسلمان شده ایم. هر چه می خواهی بکن! عمر از کاری که کرده بود پشیمان شد و به خواهر گفت: آنچه را می خواندید به من بده! فاطمه گفت: می ترسم آن را پاره کنی. عمر سوگند خورد که چنان نخواهد کرد. فاطمه طمع در مسلمان شدن عمر بست و به او گفت برادر تو ناپاکی و دست هیچ ناپاکی به این صحیفه نباید برسد. عمر برخاست و خود را شُست. فاطمه صحیفه را بدو داد. چون اندکی خواند گفت: چه سخنان نیکو و بلندی است. خبّاب چون این ستایش را شنید از نهان خانه بیرون آمد و گفت : عمر ! می بینیم خدا دعای پیغمر را درباره تو پذیرفته است، چه ، شنیدم می گفت خدایا اسلام را به ابو الحکم یا عمر یارذی کن. عمر گفت: پس مرا نزد محمد ببر. از آن جا همراه خباب نزد محمد ( ص ) رفت و مسلمان شد. و مسلمانی خود را به قریش اعلام کرد.

مسلمانی عمر را به صورتی دیگر نیز نوشته اند؛ چنان که گویند وی بهنگام طواف، رسول خدا را در نماز دید و آواز قرآنی را که می خواند شنید و در دلش اثر کرد و بدنبال پیغمبر ( ص ) رفت و مسلمان شد.  

از حکایتهای جالب از حال عمر بخوانید و قضاوت کنید!!!

قضاوت و روانکارى‏[3]

جوانى براى دادخواهى نزد عمر خلیفه دوم آمد. فریاد میزد خدایا بین من و مادرم حکم کن. عمر گفت از مادرت چه شکایت دارى.

جواب داد او نه ماه مرا در شکم پرورده و دو سال تمام شیرم داده. چون بزرگ شدم و نیک و بد را شناختم مرا طرد کرده و میگوید بچه من نیستى، من تو را نمیشناسم. عمر گفت مادرت کجا است. جواب داد در سقیفه بنى فلان. عمر دستور داد زن را احضار کنند. زن باتفاق چهار برادر خود و چهل شاهد در محکمه حاضر شد. عمر بجوان گفت چه میگوئى. گفته‏هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد نمود که این زن مادر منست، نه ماه در شکمش بودم و دو سال شیرم داده است. عمر بزن گفت این پسر چه میگوید. زن جواب داد بخداى نادیده قسم، بحق نبىّ اکرم قسم است من این پسر را نمیشناسم و نمیدانم از کدام خاندانست. او میخواهد مرا در عشیره و خانواده‏ام رسوا کند. من زنى از خاندان قریشم و تا کنون شوهر نکرده‏ام و مهر بکارتم محفوظست.

عمر گفت شاهد دارى. زن جواب داد اینها همه شهود من هستند.

چهل نفر شاهد شهادت دادند که پسر بدروغ ادعاى فرزندى زن را مینماید و میخواهد باین وسیله زن را در خانواده و عشیره‏اش رسوا کند، شهادت دادند که زن باکره است و تا کنون شوهر نکرده است.

عمر گفت پسر را زندانى کنید تا در باره شهود تحقیق شود. اگر صحت گفتارشان ثابت شد پسر را بعنوان مفترى مجازات خواهم کرد.

مأمورین او را بطرف زندان بردند. بین راه با على (ع) برخورد نمود.

پسر فریادى زد و گفت یا على من جوان مظلومى هستم و شرح حال خود را بعرض رسانید و گفت عمر بزندانم امر کرده است. حضرت فرمود پسر را نزد عمر برگردانید. چون برگشتند عمر گفت من دستور زندان دادم چرا جوان را برگرداندید. گفتند على (ع) بما دستور داد و ما از شما شنیده‏ایم که میگفتید با امر علىّ بن ابى طالب مخالفت نکنید. در این بین على (ع) وارد شد. فرمود مادر پسر را بیاورید آوردند. حضرت بجوان فرمود چه میگوئى. او مجددا تمام شرح حال را گفت. على (ع) بعمر فرمود آیا موافقى که من در این باره قضاوت کنم. عمر گفت «سبحان اللَّه» چطور موافق نباشم، من از پیغمبر اکرم (ص) شنیدم که میفرمود: علىّ بن ابى طالب از همه شما داناتر است. حضرت به زن فرمود آیا در ادعاى خود شاهد دارى. گفت بلى. چهل شاهد همه نزدیک آمدند و مانند دفعه قبل اداء شهادت کردند. على (ع) فرمود اینک برضاى خدا حکم میکنم حکمى که رسول اکرم (ص) بمن آموخته است. سپس بزن فرمود آیا در کار خود بزرگ و صاحب اختیارى دارى.

جواب داد بلى، این چهار نفر برادر و صاحبان اختیار من هستند.

حضرت ببرادران زن فرمود آیا در باره خود و خواهرتان بمن اجازه و اختیار میدهید. گفتند بلى شما در باره ما و خواهرمان مجاز و مختارید.

حضرت فرمود بشهادت خداوند بزرگ و بشهادت تمام مردمى که در این مجلس حاضرند این زن را بعقد ازدواج این پسر درآوردم بمهریه چهار صد درهم وجه نقد که از مال خود بپردازم و به قنبر فرمود فورا چهار صد درهم حاضر کن. قنبر چهار صد درهم آورد. حضرت پولها را ریخت در دست جوان، فرمود بگیر، برخیز و مهریه را در دامن زنت بریز و فورا زنت را بردار و ببر و نزد ما برنگردى مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد یعنى غسل کرده برگرد. پسر از جا حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت برخیز برویم.

 فنادت المرأة: النّار النّار یا ابن عمّ محمّد. أ ترید ان تزوّجنى من ولدى هذا و اللَّه ولدى. ترجمه: زن فریاد زد: آتش، آتش. آیا میخواهى مرا همسر پسرم قرار دهى؟ بخدا این فرزند منست. برادران من مرا بمردى شوهر دادند که پدرش غلام آزادشده‏اى بود. این پسر را من از او آورده‏ام. وقتى بچه بزرگ شد بمن گفتند او را انکار کنم ولى اکنون اقرار میکنم که این بچه منست، دلم در مهر او میجوشد. مادر دست پسر را گرفت و از مجلس قضا خارج شد.

عمر گفت: وا عمراه! لو لا علىّ لهلک عمر. اگر على نبود من هلاک شده بودم.

از کسی که این گونه اسلام آورد خدماتی شایسته علیه اسلام انجام بدهد دور از انتظار نیست

مختصر فعالیتهای عمر

ایجاد نومیدی و یاس بین سپاه اسلام در جنگ احزاب( خندق )

فرار از مقابل مرحب در جنگ خیبر و ....

دادن نسبت ناروا به پیامبر عظیم الشأن اسلام که خداوند تبارک تعالی در باره رسولش می فرماید:   وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ (3) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏ (4) ترجمه: و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید! (3)آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست! (4) سوره النجم.

من حتی تنها به این دلیل از او بیزارم. حالا خود دانید!!!

یعنی احترام پیامبر بر همه واجب است چطور می شود جناب عمر چنین جسارتی بر پیامبر کند!!! ای خدا خود شاهد باش که من هزاران بار از او ( خلیفه اول ) بیزارم.

از اعضاء فعال اولیه تبریک گویان در غدیر بودده چه شد در مقابل علی ایستاد؟!

ادعا جانشینی پیامبر را دارد اما به چند آیه قرآ» چه عکس العملی دارند؟

بحث مهم و اساسی که مد نظر هر آزاد اندیش است بر خورد با افراد جامعه به ویژه ( اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ) چگونه بوده؟ فاطمه بنت رسول الله چه کرده بود که عمر دستور داد تا پشت دری که می دانست فاطمه ایستاده و قرا ر گرفته، آتش روش کنند و در نیم سوخته را بر بدن زهرای اطهر بیاندازد؟!!.

این داستان غم انگیز از زبان خود عمر که برای رفیق خود معاویه نامه نوشت در کتاب رنجها و فریادهای فاطمه (س ) صفحه 148 آورده شد.

دستور سوزاندن احادیث نبوی که این کار تا زمان عمر بن عبد العزیز اموی ادامه داشته؟!!

غصب فدک که خود برادران اهل سنت قضاوت کنند؟ !! با انصاف!!!

غصب مقام امیر المومنین حضرت علی علیه السلام .

و خیلی از کارها و افعال که با خود آیات الهی مخالفت شدید داشته که خود برادران اهل تسنن شاید تحقیق دقیق دور از تعصب بکنند ، که خداوند تبارک و تعالی ما و همه انسانهای آزاده را به راه اسلام واقعی هدایت نماید.

 

 

 



[1] - فرهنگ فارسی معین ص؛ 1210.

[2]-  تاریخ تحلیلی اسلام سید جعفر شهیدی چاپ سوم : بهار ، 1386 ، ص 55 ؛ به نقل از  سیره، ج 1، ص 357- 361 .

[3]   الحدیت-روایات تربیتى، ج‏2، ص: 393 .


بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت 1371 سالروز امامت حضرت امام عصر روحی له الفداء

این دوره امامت را به محضر آن حضرت و همه دلباخته گان ولایت تبریک عرض می نمایم .

امام کیست[1]؟

از آیه مورد بحث اجمالًا چنین استفاده مى‏شود: مقام امامتى که به ابراهیم علیه السلام بعد از پیروزى در همه این آزمون‏ها بخشیده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود.

توضیح این که: امامت معانى مختلفى دارد:

1- «امامت» به معنى ریاست و زعامت در امور دنیاى مردم (آن چنان که اهل تسنن مى‏گویند).

2- «امامت» به معنى ریاست در امور دین و دنیا (آن چنان که بعضى دیگر از آنها تفسیر کرده‏اند).

3- «امامت» به معنى تحقق بخشیدن به برنامه‏هاى دینى اعم از حکومت به معنى وسیع کلمه، اجراى حدود و احکام خدا، اجراى عدالت اجتماعى و همچنین تربیت و پرورش نفوس در «ظاهر» و «باطن» و این مقام، از مقام «رسالت» و «نبوت» بالاتر است؛ زیرا «نبوت» و «رسالت» تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد «امامت» همه اینها وجود دارد به اضافه «اجراى احکام» و «تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن» (روشن است بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بوده‏اند).

در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى «ایصال به مطلوب» است، نه فقط «ارائه طریق».

علاوه بر این، «هدایت تکوینى» را نیز شامل مى‏شود، یعنى تأثیر باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسان‏هاى آماده و هدایت معنوى آنها (دقت کنید).

امام از این نظر درست به خورشید مى‏ماند که با اشعه زندگى‏بخش خود گیاهان را پرورش مى‏دهد، و به موجودات زنده جان و حیات مى‏بخشد، نقش‏ امام در حیات معنوى نیز همین نقش است.

در قرآن مجید مى‏خوانیم: هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً: «خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مى‏فرستند تا شما را از تاریکى‏ها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است».

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که رحمت‏هاى خاص خداوند و امدادهاى غیبى فرشتگان مى‏تواند مؤمنان را از ظلمت‏ها به نور رهبرى کند.

این موضوع، درباره امام نیز صادق است، و نیروى باطنى امام و پیامبران بزرگ که مقام امامت را نیز داشته‏اند و جانشینان آنها براى تربیت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهى، به سوى نور هدایت، تأثیر عمیق داشته است.

شک نیست مراد از امامت در آیه مورد بحث معنى سوم است؛ زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده مى‏شود که مفهوم «هدایت» در مفهوم «امامت» افتاده، چنان که در آیه 24 سوره «سجده» مى‏خوانیم: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ: «و از آنها امامانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند».

این هدایت، به معنى ارائه طریق نیست؛ زیرا ابراهیم علیه السلام پیش از این، مقام نبوت، رسالت و هدایت به معنى ارائه طریق را داشته است.

حاصل این که: قرائن روشن گواهى مى‏دهد مقام امامت که پس از امتحانات مشکل و پیمودن مراحل یقین، شجاعت و استقامت به ابراهیم علیه السلام بخشیده شد، غیر از مقام هدایت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است. پس هدایتى که در مفهوم امامت افتاده، چیزى جز «ایصال به مطلوب»، «تحقق بخشیدن روح مذهب» و پیاده کردن برنامه‏هاى تربیتى در نفوس آماده، نیست.

این حقیقت اجمالًا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق علیه السلام نقل شده، مى‏فرماید: إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى‏ إِتَّخَذَ إِبْراهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً، وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا، وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا، وَ انَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِماماً، فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الأَشْیاءَ قالَ:

 «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» قَالَ: فَمِنْ عِظَمِها فِی عَیْنِ إِبْراهِیمَ قالَ: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» قالَ: لایَکُونُ السَّفِیهُ إِمامَ التَّقِیِّ:

 «خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد، پیش از آن که پیامبرش قرار دهد.

و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد، پیش از آن که او را رسول خود سازد.

و او را رسول خود انتخاب کرد، پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند.

و او را خلیل خود قرار داد، پیش از آن که او را امام قرار دهد.

هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: «من تو را امام مردم قرار دادم».

این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن.

فرمود: پیمان من به ستمکارانِ آنها نمى‏رسد ... یعنى شخص سفیه هرگز امام‏ افراد با تقوا نخواهد شد».

ولی مومنان کیست[2]؟

ولىّ و سرپرست و یار و یاور مؤمنان در دنیا و آخرت، خداوند عالم قادر است؛ چنان که آیه شریفه 257 سوره بقره در این باره مى‏فرماید:

اللَّهُ وَلِىُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا اوْلِیائُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الَى الظُّلُماتِ اولئِکَ اصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ‏

خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند؛ آنها را از ظلمت‏ها به سوى نور مى‏برد. از ظلمت کفر به نور ایمان، از ظلمت گمراهى به نور هدایت، از ظلمت اختلاف به نور وحدت، از ظلمت عذاب الهى به نور رحمت خداوند و از ظلمت جهل و نادانى به نور علم و آگاهى هدایت مى‏کند.

امّا کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‏ها هستند؛ کسانى که آنها را از نور، به سوى ظلمت‏ها مى‏رانند؛ از نور ایمان و هدایت و وحدت و رحمت خداوند و علم و آگاهى، به ظلمت کفر و گمراهى و اختلاف و عذاب الهى و جهل و نادانى هدایت مى‏کنند. و نتیجه کار این انسان‏ها نیز آتش جهنّم است و همیشه در آن خواهند ماند.

علاوه بر خداوند، اولیاءاللّه نیز ولىّ مؤمنان به شمار مى‏روند؛ چه این که خداوند در آیه شریفه 55 سوره مائده مى‏فرماید:

انَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آن‏ها که ایمان آورده‏اند؛ همان‏ها که نماز را برپا مى‏دارند و در حال رکوع، زکات مى‏دهند.

بر اساس این آیه، علاوه بر خداوند، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و حضرت على «1» علیه السلام نیز ولىّ مؤمنان هستند.

همچنین بنابر آیات (30 و 31) سوره فصّلت، فرشتگان نیز ولىّ مؤمنان هستند:

انَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ الّا تَخافُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ ابْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتى‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ اوْلِیاؤُکُمْ فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهِى انْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تُوعَدُونَ‏ به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است" سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است! ما [ولىّ و سرپرست و] یاران و مددکاران شما در زندگى دنیا و آخرت هستیم و براى شما هرچه بخواهید در بهشت فراهم است و هرچه طلب کنید به شما داده مى‏شود. از این رو که انسان‏ها معصوم نیستند، فرشتگان در دنیا، انسان‏هاى مؤمن را از حوادث، خطرات و گمراهى‏ها حفظ مى‏کنند و این همان «ولایت تکوینى» است.

وجود پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام و اولیاءاللّه براى مؤمان مایه برکت و آثار معنوى است؛ به این جهت، وقتى از معصوم علیه السلام درباره غیبت امام عصر «عجّل‏اللّه تعالى فرجه الشّریف» سؤال مى‏شود که چنین امام غایبى چه فایده‏اى دارد؟ امام در جواب مى‏فرماید:

 «همان فایده و اثرى که خورشید پنهان در پشت ابر، براى طبیعت دارد، امام غایب نیز براى مؤمنان دارد؛ امام غایب نیز، از پس پرده غیبت، در قلبها اثر مى‏گذارد و ولایت تکوینى دارد.

بنابراین، ولىّ مؤمنان، خداوند، پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام و فرشتگان هستند. البتّه به شرط آن که انسان در مسیر حضرت حق گام بردارد. اگر ما یک گام به سوى او برداریم، او گام‏هاى زیادى به سوى ما برخواهد داشت؛ اگر ما «رَبُّنَا اللَّه» گفتیم و در پى آن استقامت کردیم، الطاف حضرت امام زمان «عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف» شامل حال ما مى‏گردد، همان گونه که شامل حال برخى گردیده است.

باید دست نیاز به سوى آن حضرت بگشاییم تا با عنایات خاصّش مشکلات فردى، اجتماعى و سیاسى ما را حل نماید.به امید روزی که چشمان ما تحمل دیدن ولی عصر روحی له الفداء را داشته باشد.

...


[1] آیت الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری جمعی از نویسندگان ، تفسیر نمونه    ج‏1    ص : 500 .

 

[2] مثالهاى زیباى قرآن    ج‏2 ؛ ص : 48 .